خاطرات کیان و رومینا

تیر 93

خیلی ننوشتم می دونم یه چند تا چیز که دوست دارم حتما ثبت بشه رو تند تند میگم رومینا 7 تا دندون داره 4 تا بالا 3 تا پایین مدتهاست راهمیره فکر کنم 10.5 که شد درست راه میرفت تو یک سال تمام نمی تونست از نشسته بدون کمک بدون کمک بلند بشه اما یه هفته بعدش دیگه دستشو میزنه به زانوش پا میشه هنوزشیر می می میخوره چند تا چیز اولاشونو میگه مَ: من- شیر! دا گاهی هم دادا: داداش دَدَر: ددر دا: دالی ما: ماست آ: آب بَ: بغل من از آخر تیر دیگه سر کار نمی رم . تصمیم سختی بود خیلی ولی وقتی فکر می کنم بچه ها گناه دارم ته دلم یه خرده آروم میشه. خیلی سخته رفتن خیلی سخته نرفتن اعتراف میکنم بیشترش به خاطر کیانه. بزرگ شده می فهمه دلش می خواد مثل خیلیهای دیگه با...
28 تير 1393
1